خردهروایتهای کارگران ساختمانی در شهری کوچک/ واقعیت تلخ است، بیمه نداریم!
به گزارش خبرنگار کا 118، دنیای تلخِ واقعیت با ادعاهای مقامات مسئول از زمین تا آسمان تفاوت دارد؛ در واقعیت، تعدیل، قانونگریزی و بیحقوقی، معاش و حیات کارگران را محاصره کرده است، اما مسئولان مدعی میشوند همه چیز گل و بلبل است و ما به فکر کارگران عزیز هستیم!
اواسط مهرماه امسال، تیترِ جوابیه تامین اجتماعی به گزارشهای ما: «بیمه هیچ کارگر ساختمانیِ واقعی قطع نشده». تامین اجتماعی در پاسخ به انتقادات ما در مورد قطع بیمه کارگران ساختمانی به بهانههای مختلف، مدعی شد فقط بیمه آنهایی قطع شده که از سهمیه بیمه مختص کارگران ساختمانی سوءاستفاده کرده و خود را کارگر ساختمانی جا زدهاند؛ بیمه کارگران واقعی برقرار است!
قرار است این ادعا را در دنیای تلخ واقعیت به محک بگذاریم؛ به سراغ یک شهر کارگرنشینِ کوچک، پاکدشت در حوالی پایتخت میرویم. به کارگران ساکنِ مناطق محروم و بیحقوقی آنها از کردستان گرفته تا سیستان و بلوچستان کاری نداریم، فقط قصدمان این است که از اوضاع و احوال بیمهای کارگران ساختمانی در شهرستان پاکدشت، بیخ گوش تهران بزرگ، مطلع شویم.
«حمیدرضا انوری» رئیس انجمن صنفی کارگران ساختمانی پاکدشت در رابطه با وضعیت بیمه کارگران در این شهر کوچک میگوید: حدود ۵۰۰ کارگر ساختمانی در پاکدشت منتظر بیمه کارگران ساختمانی هستند متاسفانه تامین اجتماعی، سهمیه به اینها اختصاص نمیدهد؛ بیمه یک عده از این کارگران هم به علتهای مختلف قطع شده است. یکی از داربست سقوط کرده، یکی چند روز سر کار نبوده و بازرس رفته دیده سر کار نیست؛ خلاصه به بهانههای مختلف بیمهشان قطع شده است.
او اضافه میکند: بعضی از اینها توان پرداخت حق بیمه را نداشتهاند؛ بخشنامهای هم هست که اگر کارگری ۶ ماه حق بیمهاش را نپردازد، بیمه فوری قطع میشود؛ خلاصه بگویم، تامین اجتماعی این کارگران کمدرآمد را از حق قانونیشان محروم کرده.
انوری از پیگیریهای متعدد ولی بیاثر خبر میدهد: به نماینده شهرمان نامه زدیم، به کانون تهران مراجعه کردیم اما فایده نداشت. چند وقتیست کانون تهران میگوید تامین اجتماعی ۳۰ تا سهمیه بیمه به پاکدشت داده اما اداره تامین اجتماعی پاکدشت آن را اجرا نکرده؛ یعنی حتی حاضر نشدند ۳۰ کارگر را بیمه کنند.
به سراغ چند کارگر ساختمانی در پاکدشت رفتیم؛ کارگرانی که بیمههایشان به دلایل مختلف در دو سال اخیر قطع شده. این کارگران هر کدام داستانی دارند، روایتی از قطع بیمه و سر دواندنهای طولانی تامین اجتماعی. وقتی این خردهروایتها را کنار هم میچینیم، دنیای تلخ واقعیت نمودار میشود، دنیایی که با ادعاهای مدیران تامین اجتماعی تفاوت دارد.
محمدامین محمدزاده، کارگر گچکار:
من پارسال برج ۱۱ از بالای داربست افتادم و دستم شکست. بعد از آن، حق بیمه را برای برج یک و دو امسال هم ریختم؛ برج سه که رفتم حق بیمهام را بریزم، گفتند شما فاقد بیمهای! پرسیدم چرا، گفتند چون به بازرس گفتهاید با ماشین کار میکنم و دیگر گچکار نیستم!
من که از بالای داربست افتادم و یک دستم توی گچ بود، نمیتوانستم ساختمان کار کنم؛ یک ماه و نیم استراحت پزشکی داشتم؛ در همین مدت یک روز من را از کارگزاری بیمه خواستند؛ پرسیدند با دست شکسته چه کار میکنی؛ گفتم نمیتوانم سر ساختمان کار کنم؛ با ماشین گاهی دوری میزنم و خرج زن و بچه را درمیآورم؛ در پرونده من زده بودند، فرد مذکور با اسنپ کار میکند! من اصلاً راننده اسنپ نیستم! همین امروز که با شما صحبت میکنم، سر ساختمان هستم و گچکاری میکنم.
بعد از ۱۴ سال که بیمه تامین اجتماعی بودم، به خاطر سقوط از داربست، بیمه من را قطع کردند، این عدالت است؟ از برج ۳ بیمه من قطع شده و هرچه مراجعه میکنم، میگویند باید سهمیه بیاید؛ ما را سر کار گذاشتهاند، سهمیه هم که بیاید به آشناهای خودشان میدهند! من چهار ماه است دوندگی میکنم، لابد دو سال باید منتظر بمانم که نوبتم بشود!
محمدعلی خاصه، کارگر گچکار:
دو سال پیش، اوضاع کارم به هم ریخت و چند ماهی نتواستم حق بیمهام را واریز کنم، بعد که برای واریز رفتم، گفتند بیمه شما قطع شده الان بیشتر از دو سال است من دنبال بیمه میدوم اما دوندگیِ کاملاً بیفایده! میگویند منتظر سهمیه باشید، البته اعلام کردهاند شما در اولویت نیستید، کارگرانی هستند که از سه سال پیش در صف بیمه منتظرند، اولویت با آنهاست.
بیمهی من را بعد از ۶، ۷ سال به خاطر اینکه پول نداشتم حق بیمه بریزم، قطع کردند؛ دو سال است پرونده پُر کردهام که بیمهام را وصل کنند، اما هیچ کس به دادم نمیرسد. میخواهم یک کلیپ پر کنم و همه جا بفرستم که آقایان ببینند من سر کارم؛ امروز توی این سرما که همه جا تعطیل است، سر ساختمانیم و در حال گچکاری ، گِل یخ زده ولی ما کار میکنیم، چرا حق ما باید پایمال شود؟
مهدی تاتار، کارگر آهنگر ساختمان:
بیمه من هفت، هشت ماه است که قطع شده؛ یک روز برای بازرسی سر ساختمان آمدند و من از بد اتفاق آن روز نبودم، برایم ترک کار زدند و بیمهام را قطع کردند! یک روز سر ساختمان نباشی، بازرس فوراً ترک کار میزند.
بیمه من بعد از ۱۵ سال، به خاطر یک روز سر کار نرفتن قطع شده؛ من الان سر ساختمانم و در حال کار ولی دیگر بیمه ندارم. هر جایی که فکرش را بکنید، رفتهام، اما کو دلسوزی که به داد من و امثال من برسد؟
حسین علی ارشدی، کارگر گچکار:
من از داربست افتادم؛ صاحبکار آمبولانس خبر نکرد، من را با ماشین خودش برد بیمارستان؛ دو سال از همه چیز افتادم، پول نان نداشتم. بعد از آن، نه توانستم حق بیمهام را بریزم، نه توانستم سر کار بروم، بیمهام هم قطع شد.
الان بیشتر از سه سال است که بیمه من قطع شده، بعد از شش سال بیمهام را به خاطر حادثهای که همه زندگیام را گرفت، قطع کردند. الان نزدیک یکسال است برگشتم سر کار ولی بیمه نیستم؛ همین امروز توی سرما مشغول گچکاری هستم.
اینها خردهروایتهاییست از کارگران ساختمانی پاکدشت، شهری کوچک و کارگرنشین نزدیک تهران بزرگ. داستانهای این کارگران، یک نمای کوچک و بسته از دنیای تلخ واقعیت را نشان میدهد؛ اصلاً نیازی به شستن چشمها نیست، همه چیز مثل روز روشن است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل….!
گزارش: نسرین هزاره مقدم
انتهای پیام/